معنی ریس بزئن - جستجوی لغت در جدول جو
ریس بزئن
ریسه رفتن، لرزیدن
ادامه...
ریسه رفتن، لرزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاس بزئن
چیزی را با فشار در سوراخ و شکافی نهادن، فریب دادن، سرکسی
ادامه...
چیزی را با فشار در سوراخ و شکافی نهادن، فریب دادن، سرکسی
فرهنگ گویش مازندرانی
جیک بزئن
دم زدن، حرف زدن، صدای جیک جیک جوجه از درون تخم در یکی دو
ادامه...
دم زدن، حرف زدن، صدای جیک جیک جوجه از درون تخم در یکی دو
فرهنگ گویش مازندرانی
رسن بزئن
در اصطلاح متر کردن زمین را گویند، متراژ کردن، کمند انداختن
ادامه...
در اصطلاح متر کردن زمین را گویند، متراژ کردن، کمند انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریا بزوئن
جوانه زدن بذر
ادامه...
جوانه زدن بذر
فرهنگ گویش مازندرانی
قریچ بزئن
بریدن یا گاز زدن سریع
ادامه...
بریدن یا گاز زدن سریع
فرهنگ گویش مازندرانی
کوس بزئن
فشار آوردن، زور زدن، کسی را در برابر معذوریت اخلاقی قرار
ادامه...
فشار آوردن، زور زدن، کسی را در برابر معذوریت اخلاقی قرار
فرهنگ گویش مازندرانی
گیج بزئن
درد ناگهانی استخوان
ادامه...
درد ناگهانی استخوان
فرهنگ گویش مازندرانی
لیف بزئن
لیسیدن، لفت و لیس کردن، بلعیدن گوسفند، صابون زدن در حمام
ادامه...
لیسیدن، لفت و لیس کردن، بلعیدن گوسفند، صابون زدن در حمام
فرهنگ گویش مازندرانی
پس بزئن
عقب زدن، کنار گذاشتن، جا باز کردن از طریق کنار زدن دیگران، فسخ معامله
ادامه...
عقب زدن، کنار گذاشتن، جا باز کردن از طریق کنار زدن دیگران، فسخ معامله
فرهنگ گویش مازندرانی
دس بزئن
دست زدن، هل دادن با دست، تجاوز به عنف
ادامه...
دست زدن، هل دادن با دست، تجاوز به عنف
فرهنگ گویش مازندرانی